جدول جو
جدول جو

معنی یزدان سپاس - جستجوی لغت در جدول جو

یزدان سپاس
(یَ سِ)
سپاس یزدان را. شکر خدا. (یادداشت مؤلف) :
که یزدان سپاس ای جهان پهلوان
که ما از تو شادیم و روشن روان.
فردوسی.
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
بدو گفت یزدان سپاس ای جوان
که دیدم تراشاد و روشن روان.
فردوسی.
چنین دادپاسخ که یزدان سپاس
که از ما یکی نیست اندر هراس.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ شِ)
خداشناس. موحد. که خدا را بشناسد. (یادداشت مؤلف) :
چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس
که هستم چنین پاک و یزدان شناس.
فردوسی.
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس.
فردوسی.
ز یزدان شناسید یکسر سپاس
مباشیدجز شاد و یزدان شناس.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس
نگوید چنین مرد یزدان شناس.
فردوسی.
ز شه دین پذیرفت و با دین سپاس
کزان گمرهی گشت یزدان شناس.
نظامی.
به الهام یزدان ز روی قیاس
در احوال خود گشته یزدان شناس.
نظامی.
به آگاهی مرد یزدان شناس
به ترسایی عقل صاحب قیاس.
نظامی.
و رجوع به یزدان و یزدان پرست شود
لغت نامه دهخدا